روستای گلدون (گِله دون) در شرق رودخانه تجن و اولین روستا در مسیر جاده گلمای ساری می باشد. فاصله این روستا تا شهر ساری(جاده اصلی) حدودا 2 کیلومتر و جمعیت این روستا حدودا 2000 نفر است. در رابطه با وجه تسمیه نام این روستا نقل قول های اندکی وجود دارد. برخی آن را در گذشته لوتی میار می خواندند و وجه تمسیه آنرا نیز وجود خانواده هایی که در این روستا ساکن هستند و شغل اصلی آنها نوازندگی است می دانند. ولی در رابطه با نام اصلی و رسمی این روستا بنده تا جایی که از دوستان به خاطر دارم تعبیر خاصی وجود ندارد. در اینجا بنده نظر شخصی خودو را نسبت به نام این روستا ارائه می نمایم. ابتدا قبل از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که در بررسی یک واژه در یک گویش یا زبان خاص، تنها و تنها باید از محتوای آن زبان یا گویش بهره گرفت. در غیر اینصورت تعبیر با اشتباه همراه خواهد بود. البته برخی از این تعابیر اشتباه ناخواسته و بدلیل غلبه زبان قوی تر می باشد. این اتفاقات در زبان مازندرانی بسیار رخ داده است. بخصوص در دهه های اخیر. مثلا دی او (آبی که در آن خاکستر و دود وجود دارد) به اشتباه دو آب و (وا او) یا (باد او) به باد آب ترجمه شده است. با تمرکز بر روی واژه گلدون(گِله دون) می توان آن مرکب از دو واژه گِل (به معنی گل) و دون یا دین (به معنای مکان و یا محل-این پسوند در ساری و مناطق اطراف آن بسیار کاربرد دارد. روستاهایی مانند تاجدین محله، اِزِت دین، اسفندین از این پسوند بهره گرفته اند) دانست. با این توضیح می توان گفت تعبیر نام این روستا یه معنای محلی که در آن گل فراوان بوده ترجمه کرد.
در اینجا می خواهم بحثی در رابطه زبان و شخصیت داشتن زبان مطرح کنم. ولی قبل از هر چیز باید عرض کنم بنده نه زبان شناسم و نه تحصیلات دانشگاهی در این رابطه دارم. این مطالب هم تنها از روی علاقه و برداشت های شخصی ام می باشد. امیدوارم با نظرات ارزندتون منو در تکمیل اون یاری کنید.
به اعتقاد من زبان و در اینجا زبان ها چیزی نیستند که بخواهیم برای آنها سطوحی از نظر متعالی بودن و یا نازل بودن در نظر بگیریم. البته از حیث قدرتمند بودن زبان چرا. کمااینکه زبان ها را بر اساس تکامل ساختاری و توانمندی آنها در حیطه توسعه، دسته بندی و طبقه بندی می کنند. ولی در اینجا منظور من سطح بندی زبان ها از حیث رجحان و برتری داشتن نسبت به زبانی دیگر است و شخصیتی که با متکلم آن زبان داده می شود. خیلی حرف نزنم. به طور خلاصه به قول عامه مقصود، باکلاس یا بی کلاس بودن زبان است. به نظر من اطلاق این عنوان به یک زبان به مسائلی دیگری بستگی دارد که به بدنه آن جامعه و خاستگاه اجتماعی آن جامعه برمی گردد. برای درک این موضوع من یک مثال می آورم که شاید کمک کند. سه زبان (منظور از زبان در ایجا هر نظام مورد تکلم توسط افراد یک جامعه می باشد) انگلیسی، فارسی و مازندرانی را در نظر بگیرید. یک کلمه مشترک که در هر سه زبان بکار می رود مثلا جنگل را نیز در نظر بگیرید. حال هر بار با لهجه همان زبان این کلمه را تکرار کنید. یعنی به انگلیسی jungel، به فارسی jangal، و به مازندرانی jangel. هر بار که این کلمات را تکرار می کنید خود را در فضای اجتماعی که آن زبان بین مردمان آن کاربرد دارد تصور کنید. مطمئنا خود را در سه وضعیت شخصیتی خاص خود تصور می کنید. منظور من از شخصیت زبان هم همین است. یعنی وضعیت شخصیتی و روانی که به فرد حین تکلم با آن زبان دست می دهد. ادامه دارد....